حالا چرا یکی دوماه؟

بازم خرداد و امتحانات و نهایی و از این جور درد سرها ها!

بغضم...

که

 

عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

 

کلید باز کن

 

هیچ قفلی، هیچ کلیدی رو باز نمی‌کنه.

زمین باریده

 

آتش درد مرا هیچ باد و بارانی خاموش نمی‌کند.

 

 

سنتوری

 برداشت از فیلم علی سنتوری

 

کوآلا را هم می‌توان در دست گرفت

 

خانه، زندگی، کار ...

 

اسباب‌بازی‌های آدم‌بزرگ‌ها را نمی‌توان در آغوش گرفت

 

من همین عروسک کوچولوی خودم

 

همین کوآلا کوچولوی خودم را دوست دارم

 

 

کوآلای من

عکس از: رضا

بارش زمان

آنه، تکرار غریبانه‌ی روزهایت چگونه گذشت...

وقتی از خواب بیدار می‌شی، می‌فهمی

می‌تونی خیلی راحت...

یعنی واقعا می‌تونی بگی آره هفده سال گذشت.

تقدیم به آنه شرلی

درسته توی این هفده سال شاید خیلی شمع‌ها روشن کرده باشی، اما اینا دیگه به دردت نمی‌خوره.

باید به فکر شمعهای بزرگتر و بیشتر باشی.

پس فوتشون کن

هـــــــــــــــــــــــــــــــــی   

تولد تولد تولدت مـــــــــــــــبارک

 

ما درد ما

   به قول داداشم:

   به قول اوریانا فالاچی:

   درد با ما به دنیا می‌آید، با ما بزرگ می‌شود و با ما آن‌قدر یکی می‌شود که فکر می‌کنیم مثل دست‌ها و پاهامان که همیشه با ماست، درد هم باید با ما باشد.