جادهای ساکت و بیرمق
در انتظار عبوری ساده و سنگین
و تو چون پرهای از خورشید
تو چون اشکهایی از جنس رهایی بالهای شاپرک
و یا شاید از جنس رگبرگهای تکیدهی اقاقیا
چه اهمیتی دارد
مه این است که تو
با عبور نرم و پیچیدهات
موج انتظار مبهم جاده را
با آسمانی صاف
از ارکیدهی چشمانت
خواندی و در پاسخ دل دفنشده زیر این آسفالت
همهی حریمها را شکستی و رفتی